جمعه یعنی یک غروب وعده دار . . . . . . وعدۀ ترمیم قلب یاس زار

جمعه یعنی مـادر چشم انـتـظار . . . . . . در هوای دیدن روی نـگار

جمعه یعنی یک سمـاء دلواپسی . . . . . . می شود مولا به داد ما رسی؟

اللهـــم عجــل لـولیـک الفـرج



 

ســـــلام!

اینجــا هنوز زمین است . . .!

هنوز ما به نبودنت راضی تریم . . .

هنوز جمعه ها را ما با شتاب بیشتری از سر میگذرانیم . . .

اینجا هنوز وقتی دل می گیرد ، چشم ها اکراه دارند از باریدن

هنوز عطر یوسف برای ما قابل فهم نیست . . .

هنوز به مسافرهایمان می گوییم : زود برگرد!

اما کسی به یاد بازگشت شما . . .

تو ای مسافر!

چه کسی از زمین برای بازگشت تو می کند؟!!

اصلا بگو چه کسی نبودن تو را می فهمد؟!!

ای مسافر!

کدامین کوچه از کوچه های زمین برای آمدن تو صاحب چشمان من که هر روز ، نه فقط جمعه ها ، انتهای کوچه را به نظاره می نشیند؟!!

!!!. . . اللهـــــم عجـــل لـولیــک الفــرج  . . .!!!





ای آخـریـن تـوسـل سـبـز دعـای مـا

آیـا نـمـی رسـد بـه حـضـورت دعـای مـا ؟

شـنـبـه ، دوبـاره شـنـبـه ، دوبـاره سـه نـقـطـه چیـن

بـی تـو چـه زود مـیـگـذرد هـفـتـه هـای مـا



صفحه قبل 1 صفحه بعد